مخالفت خانوادهها
قبل از عید پسری از یک خانواده خوب و معتبر به خواستگاریام آمد. به دلیل شرایط فعلی که رفت و آمدها محدود شده، ما نتوانستیم زیاد بیرون برویم. به همین دلیل برنامههای آشنایی را به بعد از عید موکول کردیم و در نتیجه فقط تلفنی با هم گفت وگو میکردیم و بسیار هم از همدیگر خوشمان آمد. در حال حاضر ما دو نفر به این نتیجه رسیدهایم که با هم ازدواج کنیم، اما خانوادهها مخالفند و میگویند هنوز شناخت لازم به عمل نیامده است. از طرفی هم هیچ تلاشی برای شناخت همدیگر نمیکنند و رفت و آمد هم ندارند، فقط از ما میخواهند که دست نگه داریم.
آیا به نظر شما کار آنها درست است و ما باید به حرفشان عمل کنیم؟
سمانه. م (تهران)
آنچه مسلم است، نه شما و نه خانوادهها هنوز شناختی از همدیگر ندارید. البته شما چنین نظری ندارید و تصور میکنید که تنها حرف زدن برای شناخت لازم جهت ازدواج کافی است، اما خانوادهها این را کافی نمیدانند و در نتیجه نگران هستند. آنها فوریت شما را درک نمیکنند بلکه میخواهند موضوع فعلاً مسکوت بماند.
باید به یک نکته دقت کنید، این که بهتر است بگویید که آنها هنوز درست با همدیگر آشنا نشدهاند نه این که مخالفند. وقتی شما میگویید خانوادههایمان مخالفند در واقع دارید به آنها این موضوع را القا میکنید و یک نوع برچسب میزنید. در حالی که از ابتدا هر دو خانواده برای یک هدف به دیدار همدیگر آمده بودند. بنابراین بهتر است شما و خواستگارتان هر دو در کنار خانوادههایتان باشید و در عین حال با هم نیز روابط خوب را ادامه بدهید. به این ترتیب میتوانید روابط خوب خود را به خانوادههایتان نیز گسترش دهید. میتوانید نوعی ارتباط خلاقانه ایجاد کنید، مثلاً در حال حاضر که امکان ارتباط دسته جمعی نیست، فقط با یک یا دو نفر از خانواده همدیگر در ارتباط باشید. به عنوان مثال خواستگارتان با مادرش به دیدارتان بیاید یا با خواهر او بیرون بروید. یا این که با خواهر و برادر خودتان در کنار خانواده آنها باشید. این همراهیها به تدریج آشنایی را بیشتر میکند و آنها هم خیالشان از جانب شما راحت میشود. اگر با هم در ارتباط باشید متوجه میشوند که فقط از روی احساسات نتیجهگیری نکردهاید. در ضمن این را هم بدانید که شناخت امری تدریجی است و به سرعت حاصل نمیشود، مخصوصاً برای ازدواج زمان لازم را باید بگذارید و لزومی ندارد که عجله کنید. میتوانید مدتی به رفت و آمدهای مشترک ادامه دهید. همچنین دوستان همدیگر را ببینید تا بتوانید تصمیم عاقلانهتری بگیرید.
همسرم با شغل جدیدم مخالف است
چند ماهی است که از شغل قبلیام کنار گذاشته شدهام. مدتی به دنبال شغل دیگری بودم. متأسفانه نتوانستم شغل مناسبی پیدا کنم، تا این که یکی از دوستان قدیمی به من پیشنهاد شغل جدیدی را داد.
من در این زمینه هیچ تخصصی ندارم، یعنی باید از صفر شروع کنم و همه چیز را یاد بگیرم. از طرف دیگر در این شغل ریسک پذیری بسیار زیاد است و امکان زمین خوردن وجود دارد. همسرم مرا از این کار منع میکند، ولی من به دوست خودم ایمان دارم و میدانم که او بد مرا نمیخواهد. به همین دلیل میخواهم این کار را انجام بدهم. البته نمیخواهم همسرم را ناراحت کنم. شما میگویید کنم؟
امیر .ک (کرمان)
تغییر شغل در هر زمان و مکانی همراه با ریسک است. یعنی احتمال خطا و ضربه خوردن وجود دارد. همچنین احتمال پیشرفت و جلو رفتن از وضعیت قبلی زندگی نیز امکانپذیر است. بنابراین نباید به این موضوع به شکل صفر و صد نگاه کنید. همان طور که متوجه شدید پیشرفتهای شغلی همراه با تغییر کار، امری نسبی است. پس در هر شرایطی، همه جوانب را باید سنجید و با برنامه و طبق اصول پیش رفت. اما باز این به معنی تضمین موفقیت نیست، چرا که همیشه عواملی ناشناخته وجود دارند که میتوانند ضربه بزنند. عواملی که ما بر روی آنها کنترلی نداریم. بنابراین بهتر است درباره اموری بحث کنیم که نسبت به آنها کنترل داریم. مهمتر این که به یاد داشته باشیم، با امور غیرقابل کنترل نیز مواجه میشویم. همسرتان در اظهار نظرش حق دارد، همچنان که شما هم حق دارید. به نظر میرسد شما در استدلالتان دچار یک خطای شناختی هستید. مثلاً وقتی میگویید من به دوستم ایمان دارم و از آن نتیجه میگیرید که در شغلتان شکست نخواهید خورد، نتیجهگیری شما صحیح نیست. بیتردید دوست شما میتواند وفادار و خیرخواه باشد، اما صفات اخلاقی او نمیتواند تضمینکننده شرایط بازار و تغییر و تحول اقتصادی کشور باشد.
باید توجه کنید که ارزیابیهای ضروری مهمترند، پس با برآورد امکانات خود تصمیم بگیرید، تا اگر هم متضرر شدید توانایی ایستادن دوباره را داشته باشید نه این که خود را به دست شکست سختی بدهید و دیگر نتوانید بلند شوید.
ازدواج نامناسب پسرم …..
پسر من میخواهد با یک زن مطلقه ازدواج کند که از موقعیت خوبی برخوردار است، اما من به شدت مخالم و اعصابم به هم ریخته است.
مصطفی . ن (ساری)
در ظاهر شما و پسرتان دو دیدگاه متفاوت و بسیار جدا از هم دارید، اما باید بگویم در یک چیز کاملاً شبیه و یکسان هستید و آن هم این است که هر دو شدیداً احساساتی برخورد میکنید. البته احساسی برخورد کردن از جانب کسی که میخواهد ازدواج کند قابل قبولتر است تا از جانب والدینی که فرزندشان میخواهد ازدواج کند.
شما میگویید به خاطر این انتخاب پسرتان دارید دیوانه میشوید! دیوانگی شما هیچ کمکی به حل موضوع و آرامش خودتان نمیکند. دیوانگی فقط باعث میشود ارتباط قبلی خود را با پسرتان هم از دست بدهید. به روزهایی که رابطه خوبی با پسرتان داشتید برگردید و ببینید در آن هنگام چه چیزی باعث روابط خوبتان بود. اگر فقط حرف گوش کردن یک طرف عامل یک رابطه خوب باشد این موضوع نگرانکننده است. والدین نمیتوانند انتظار داشته باشند که فرزندانشان همیشه نظر آنها را قبول کنند. چنانچه بتوانید به نظر همدیگر گوش بدهید حتی اگر قبول نداشته باشید، آن وقت میتوانید با هم گفتگو کنید.
متأسفانه والدین وقتی با بچهها حرف میزنند میخواهند نظر فرزندشان را عوض کنند. در حالی که گفتگو یعنی گوش دادن به حرفهای همدیگر، شاید احتمال تغییر عقیده وجود داشته باشد.
خود را از پیش فرضهایتان دور کنید و سعی کنید آرامش داشته باشید. حتماً با آرامش، بهتر میتوانید مدیریت کنید. میدانم که در وضعیت سختی قرار دارید، اما ادامه دادن به تنش وضعیت را سختتر خواهد کرد. دور شدن شما از فرزندتان هیچ کمکی به او نخواهد کرد. مدارای شما در تصمیمگیری او نقش بسزایی خواهد داشت. همچنین میتوانید پیشنهاد مشاوره ازدواج برای بهتر شدن آینده آنها را بدهید. شناخت کاملتر دو نفر از همدیگر باعث تصمیمگیری مناسبتری میشود. حتماً پسرتان هم قصد خوشبخت شدن دارد و احتمال رد کردن مشاوره ازدواج به قصد خوشبختی کم است.